سپه را ز کار بدی باز داشت . . . که با پاک یزدان یکی راز داشت
نویسنده این داستان من نیستم !!! اما . خواهش می کنم . التماس می کنم
استدعا می کنم . این داستان ( 2 ) قسمتی را بخوانید
داستان این کتاب در زمانهای دور و در کشوری نامعلوم میگذرد . راوی داستان
ظاهرا پژوهشگری تاریخیست که با کشف سندی قدیمی ماجرا را برای خوانندگان
روایت میکند ، مطابق این تحقیق در سالیانی دور پادشاهی که در آستانه مرگ قرار
دارد وصیت میکند هر 25 فرزند او در مقاطع 2 ساله پس از مرگ او بر تخت شاهی
بنشینند اما نه به ترتیب سن بلکه با رأی مردم . بعد از مرگ پادشاه هر یک
از فرزندان در دورۀ سلطنت خود جز ظلم و جور و ستم فراوان به مردم نمی کند
و مردم هم هر بار رنجیدهتر از قبل به یکی دیگر از برادران پناه میبرند اما
صورت مسئله تغییر نمی کند!!!
سرانجام مردم بیمارترین ، زشتترین و نادانترین برادر را انتخاب میکنند تا
دمی بیاسایند ، نام فرزندان شاه همگی پیشوند ( د مو ) دارد و این آخری در
زبان مردم شهر به( دموقراضه ) شهرت یافته است . اما برخلاف تصور مردم او
پس از استقرار با اتکا به هوش شیطانی و روان پُرعقده خود حلقه خاصی را
سامان میدهد و قوانین طلایی خود را به کار میبندد و ترکیبی از ظلم
و عوامفریبی را میسازد.
که درآن اصول حکومت را به آنان توضیح میدهد
با سپاس از سروران گرامی که این نوشته را می خوانند
درباره این سایت